امروزه با تاکید بر دو محور اصلی “امکانات” و “روشهای آموزشی” سبک زندگی ما برگرفته از فرهنگ غربی شده و در رسانه های ما هم این سبک تبلیغ میشود. در سالهای اخیر همانطور که می بینیم در تبلیغات صدا و سیما و تمام رسانهها مدل زندگی که در ذهن مردم القا میشود حتی سبک خانه ها، پوشش ها و حتی استفاده بیشتر از افراد بچه ها یا والدینی که چشم زاغ و موی بور دارند، نشاندهنده این است که هم ذائقه مردم را به سمت سبک زندگی غربی میکشند و هم خود مردم به این ذائقه علاقه دارند و به این سبک اشتیاق نشان دادهاند.
این که مردم دچار تجمل و مصرف گرایی شدهاند نشان دهنده این است که زاویه نگاه ها تغییر کرده، نیازها همان نیازهای قبلی است منتها به نوعی انگار شبیه به ولع شده است. آیا مشکل در مدرنیته می باشد یا اینکه ما در تناسب بین سبک زندگیمان و مدرنیته نتوانستیم تعادل را برقرار کنیم.
مشکل چیست؟
روزگار قدیم فلک می کردند که بچه درس بخواند و میگفتند برای رشدش خوب است، حالا هزار گونه جذابیت برای درس خواندن ایجاد میکنند و مباحث روانشناسی و اهدافی که به شما انرژی می دهد برای رسیدن به آن ها درس بخوانید، اما دیگر در فیزیک شیمی ما آیات خداشناسی حس نمیشود، فقط یک سری اطلاعات که باید برای به دست آوردن امکانات مدرن آنها را در ذهن خودمان جای بدهیم. چندین سال درس می خوانیم ولی نه از تاریخمان عبرت می گیریم، نه زبان دین خودمان را بلدیم و نه به زبان سنتمان به حد کافی آشنا هستیم و فقط تبدیل شده ایم به یک حافظه خوب که همه چیز را حفظ کرده است. در هیچکدام از دانشگاهها، آموزشگاه ها، مدارس، خانواده ها و هیچ تشکلّی سبک زندگی ایرانی اسلامی تدریس نمیشود. متاسفانه حوزههای علمیه به قدری در این مورد منفعل رفتار کردهاند که تفکرات غربزده در دانشگاهها پیشتاز سبک زندگی بر اساس تفکرات غربی مبتنی بر پیشرفت های صنعتی و الکترونیکی شدهاند. بلایی که به جان جامعه ما و تمام جوامع شرقی افتاده است فقط مختص به بالا رفتن سن ازدواج، عدم تمایل به تشکیل خانواده و این موارد نیست؛ متاسفانه تنوع طلبی در تمام زوایا در ذهن مردم القا شده است، از وسایل مادی گرفته تا تغییر نوع تفریحات و حتی در متاهلین ما فلسفه ازدواج به عنوان یکی از ارکان سبک زندگی اسلامی آنقدر جا نیفتاده است که عموماً بعد ازدواج هم درگیر تنوع طلبی هستند. ذائقه فرهنگی ما تغییر پیدا کرده است، انقلاب صنعتی در جوامع غربی بسیاری از متغیرهای زندگی را در کل جوامع تغییر داده است. باید اقرار کرد که سبک زندگی مدرن امروز انسانها را دلمرده و خودشیفته ساخته، این مصرفگرایی در تمام زوایای زندگی با اسلام ناب محمدی تفاوت فاحش دارد و نقطه مقابل آن است.
نیاز های انسان به طور قطع وجود دارد و به آسایش و آرامش نسبی هم در طول زندگی اش دست پیدا میکند و با نگاه دین که به زندگی نگاه میکنیم دنیا گذرگاه است که رنج در آن اجتناب ناپذیر است و اصلاً عامل رشد می باشد. اینکه ما به این فکر کنیم که مدلی زندگی کنیم که هیچگونه رنجی نکشیم، نه تنها شدنی نیست بلکه اصلاً در سنت الهی هم همچین تفکری نمیگنجد و آدم ها باید باور کنند که این مسابقه که برای سود و رفاه بیشتر شروع کردهاند، از همان آغاز محکوم به شکست می باشد. نیازهای ما روشهای خاص خودش را دارد برای برطرف شدن، خداوند هم عقل را به انسان هدیه داده تا از آن برای رفع نیاز استفاده کند، اما وسوسهها عقل انسان را به خطا می کشند و نیازهای کاذب در او به وجود می آورند. مانند وسوسههای دنیای مدرن امروز
مشکل اساسی این است که عقل و علم ما در جهت جهان بینی که هدف هوشمندانه جهان هست پیش نمی رود. مسیری ترسیم شده توسط دنیا گراها که برای خرید آسایش بیشتر داریم آرامش مان را می فروشیم و به جای اینکه به نیازهای طبیعی “من” پاسخ بگوییم نیازهای کاذب تولید می کنیم. این دقیقاً با قیاس بین سبک زندگی امروز و دیروز مشخص است که نیازها در سبک زندگی دیروز به اندازه بود، آسایش و آرامش هم برقرار بود و راه های طبیعی برای برطرف کردن آنها موجود بود، اما زندگی امروز تقارن و همگونی ندارد و هیچ کس هم دنبال این که به گذشته برگردد نیست. اینها به این معنی نیست که علم و فناوری را کنار بگذاریم اما ضعفمان را هم شناسایی نکرده ایم، اجازه دادهایم که ابزارها بر فکر ما حکومت کنند به جای اینکه از پول درست استفاده کنیم پول را پرستیدیم و به جای بهره از علم، دچار علم پرستی شدیم.
زندگیها طوری شده که انگار پول جمع می کنیم که نیازهای بیشتری بخریم. معتاد شدیم به مخدری که توهم رفاه را در ذهن ما القا می کند و روز به روز رنج خود را افزایش می دهیم. فرهنگ مصرف گرایی غربی تمام جوامع را در برگرفت. “صنعت فرهنگ” همه ما را تحت تأثیر قرار داد و شرکت های ما هم برای رقابت و پیروزی چارهای جز قدم گذاشتن در این مسیر نداشتند. تنها راه نجات این است که آنگونه زندگیمان را بچینیم که رفع نیاز ما برای ما یک سعادتی در پیش داشته باشد، در فرهنگ غربی سعادت همان کسب بالاترین لذت ها هست که نهایتا بشر را دچار سرخوردگی کرده است و در فرهنگ ما در عین راحتی در زندگی و رفع نیازهای دنیایی، سعادت معنای اخروی پیدا می کند.
تنها راه حل ترویج حیات طیبه اسلامی توجه به الگوهای صحیح زندگی و کشف هویت تاریخی خودمان است. هجمه های فرهنگی باعث شده که دین ما در تصور عده ای غیرعقلانی به نظر برسد و نتوانیم ایرانی و اسلامی بودن را همزمان داشته باشیم. باید مطالعات بین رشته ای در بررسی سبک زندگی رونق بیشتری بگیرد و مطالعه بر اساس قرآن و دین و علوم روز راهکارهای صحیح را استخراج و پیش پای مردم بگذارد.
پاسخی بگذارید